قسطِ شانزدهم
دوران این زمان وبای کرونا تمام جهان مواجهه با مراحل متعدد تغییرات میباشد. امروز وقتی که فاصلهگیری دو یارد یک امر اجباری شده است، این همین زمان بحرانی مبدل بهاخوت و یگانگت درمیان اعضای خانوادهها هم شده است و آنها را نزدیکتر آورده است، ولی وقتی در دوران این مدت طولانی وقتی شما باهم هستید و خوشگذرانی کنید، چطور شما میتوانید این امر را تامین نمائید که هر لحظهای که باهم میگذرانید، آغشته با شادمانی باشد. در این حال مشاهده گردیده که بسیاری از خانوادهها مواجه با چالشها هم شده بودند و علت آن، کمبود سنن ما میباشد که وقتی بود مسیر زندگی ما را بهوسیلۀ پایبندی نمودن بهارزشهای مخصوصی بهتر میساخت. بهنظر میآید که بسیاری از خانوادهها هستند که در آنجا، این همه ارزشها، ازبین رفته است و بدین سبب این امر دشوار شد که در این زمان بحرانی، وقت را بگذرانیم. ولی مهمترین جنبۀ آن چیست؟ بلی، وقتی بود که در هر خانواده یک نفر پیرسال وجود داشت، آن شخصی بود که بزرگتر بود و او که داستانها را بیان میکرد که بهاعضای دیگری خانواده الهام میبخشید. حتماً ما این امر را مشاهده کرده باشیم که سنن و رسوم که نزدیکان و نیاکان ما، از خود باقی گذاشتند، چقدر امروز اهمیت دارند و یکی از این سنن چنانکه قبلاً گفتم، هنر داستانگویی است
دوستان عزیز، تاریخ داستانگویی همانقدر قدیم است چنانکه خود تمدنِ ما هرجائیکه روح است، داستان آنجا وجود دارد. داستانِ ما حقایق و جنبههای حقیقی انسانی را مشخص میسازند. اگر نیروی داستانگویی احساس گردید آن در صورت مادرش میباشد که برای کودکان خود، داستان میگوید، و آن در صورت لالائی است تا بچّهاش بهخواب برسد. من، قسمتی از زندگانی خود را بحیث زاهد گذراندم. جستجو، طرزِ زندگی من بود. هر روز آن یک جای نو و مردم نو و خانوادههای نو بودند ولی وقتی من بهیک خانواده میرفتم، من حتماً با کودکان آن گفتگو میکردم، بعضی اوقات از کودکان میخواستم که برای ما داستان بگویند. کودکان مسخره میکردند و میگفتند، نه، عمو، ما داستان نمیگوئیم، ما لطیفه میگویم، آنها از من میخواستند که برایشان لطیفه بگوئیم. این لطیفهها بود که طرز زندگانیشان را تشکیل میداد. در هند سنن قدیم داستانگویی یا قصّهخوانی وجود داشته است. ما ارث قدیم آن داریم که در آن داستانها وجود دارد مانند هیتوپادش و یا پنجتنترا که در آن جهان خیالی جانوران، پرندهها و پریها وجود داشت. ما آن را سنت کتها، هم میگوئیم. این سنتِ قدیم داستانگویی مذهبی میباشد، داستانهای محلی هم وجود داشت. در ایالت تامیلنادو و کرالا داستانگویی با طرز راجلوت خیلی جداگانه وجود دارد. آن موسوم بهویلّوپات میباشد. این طرز داستانگویی است که داستان هم دارد و موسیقی هم دارد. هند، سنتِ قدیم خیمۀ شب بازی داشته است، امروز، داستانها و قصّهگویی براساس علوم و افسانه معروف میشوند. من مشاهده میکنم که در ترویج شکل هنری قصّهگویی ابتکارات را از خود نشان میدهند. من یک وبسایت را دیدم که ازطرف یک نفر بنام امرویاس همراه با چند رفیقِ او، تهیه شده است. امرویاس بعد از گذراندن دورۀ امبیاس از شهر احمدآباد، بهکشور خارجی رفت و بعداً بهوطن مراجعت نمود. فعلاً نامبره در شهر بانگالورو زندگی میکند و همراه با پیشۀ خود، پیشۀ داستانگویی را هم اختیار نموده است. بسیاری از مردم و گروهها هستند که هنر قصّهخوانی یا داستانگویی را در طراحی دهاتی ترویج میدهند. مردم مانند ویشالی دش پاندی این هنر داستانگویی را بهزبان مراتهی، ترویج میدهند
سیری وِدیا دیر راگون از شهر چنائی هم مشغول ترویج نمودن هنر داستانگویی مربوط بهفرهنگ ما میباشد درحالیکه دو وبسایت موسوم بهکتهالایا و شبکۀ داستانگویی هندی هم کارهای نمایانی را انجام میدهند. یک زن بنام گیتا راما نوجن، توجۀ خود را بر این هنر مرکوز داشتند. درحالیکه یک شبکۀ داستانگویی از شهرهای متعدد هند، ایجاد شده است یک نفر در بانگالورو هست بنام ویکرم سریدهار که بسیاری از داستانها راجع بهپدر ملت مهاتما گاندی را تهیه نموده است. ممکن است، مردم زیادی هم مشغول بهاین کار باشند، شما باید آنها را در صحنۀ وسایل خبری اجتماعی تلاش بکنید. امروز خواهرِ ما اپُورنا آتاری و اعضای دیگری انجمن داستانگویی شهر بانگالورو با ما شامل شدهاند. بیائید با آنها گفتگو بکنیم و راجع بهتجربهشان چیزی یاد بگیریم
نخست وزیر: هیلو
اپُورنا: سلام، محترم نخست وزیر، چطور هستید؟
نخست وزیر: من خوب هستم، شما چطور هستند، اپُورناجی؟
اپُورنا: جنابعالی، من هم خوب هستم، اول، از طرف انجمن داستانگویی شهر بانگالورو بهشما تشکر میکنم که ما را دعوت نمودید، باهم گفتگو بکنیم
نخست وزیر: من شنیدهام که امروز همۀ اعضای تیم شما در آنجا موجود هستند
اپُورنا: بلی جنابعالی، همهشان اینجا هستند
نخست وزیر: بهتر خواهد بود، اگر همهشان را معرفی سازید. تا شنوندگانِ "من کی بات" بتوانند، بدانند که شما چکار بزرگ میکنید
اپُورنا: جنابعالی، من اپُورنا آتاری هستم، من مادر دو کودک و همسر یک افسر نیروی هوایی هستم و نیز یک داستانگو هستم. هنر داستانگویی من، ۱۵ سال قبل آغاز شده بود. من در یک شرکت سبک آلات کار میکردم. در آن زمان همراه با کارهای خود مربوط بهپروژههای سیاسآر من شانسی را یافتم که هزاران نفر کودکان را بهوسیلۀ داستانگویی آموزش بدهم و داستانی که الان با شما بیان میکنم، من خود من، از مادر بزرگ شنیده بودم. وقتی من خوشحالی را از چیرههای کودکان در وقت داستانگویی مشاهده نمودم، همانوقت تصمیم گرفته بودم که داستانگویی هدف زندگانی من خواهد بود
نخست وزیر: چه کسی دیگر در تیم شما حضور دارد؟
اپُرونا: شیلجا سامپات، با من حضور دارد
شیلجا: جنابعالی! سلام
نخست وزیر: سلام
شیلجا: من شیلجا سامپات بهشما گفتگو میکنم. قبلاً من استاد بودم، فرزندانِ من بزرگ شدند، من کار تئاتر را اختیار کردم و هنر داستانگویی را هم آموختم.
نخست وزیر: تشکر
شیجا: سومیا هم حضور دارد
سومیا: جنابعالی! سلام
نخست وزیر: سلام
سومیا: من سومیا سری نیواسن هستم، من روانشناس هستم، وقتی ما با کودکان و با دیگران کار میکنیم سعی میکنیم، روح تازه را بوسیلهها داستانها، درمیانشان، بوجود آوریم. مبدلسازی و درمانپذیری بوسیله داستانها، هدفِ بنده میباشد.
اپُورنا: جنابعالی! سلام
نخست وزیر: سلام
اپُورنا: اسمِ من، اپُورنا جایشانکار هست، من خوشبخت بودهام، با والدین بزرگ خود در نقاط مختلف کشور زندگی بکنم، در این حال داستانها از کتب مقدس رامایان، پورانها و گیتا را هرشب میشنیدم و بعداً شامل انجمن داستانگویی بانگالورو شدم اینطور داستانگو شدم، رفیق بنده لاوانیا پراساد هم با من هست.
نخست وزیر: لاوانیاجی سلام
لاوانیا: سلام جنابعالی، من یک مهندس الکترونیک هستم ولی بعداً یک داستانگو هم شدم. من با شنیدن داستانها از پدر بزرگ خود، بزرگ شدم. من با شهروندان ارشد، کار میکنم، سعی میکنم که آنها داستانهای زندگانیشان را بهپیشِ ما بیان کنند
نخست وزیر: لاوانیاجی، مبارک باشد، یک بار در همین برنامه بهشما گفته بودم که اگر شما پدر بزرگ دارید، مادر بزرگ دارید، از ایشان درخواست بکنید که داستانهای زمان کودکیشان را بهپیش شما بیان کنند. آنها را ضبط صوت نمائید این تجربۀ نوین خواهد نمود. طوریکه شما خود را و دیگران را معرفی ساختید و تجربه و مهارت خودتان را بیان کردید این یک امر خیلی خوب است و برای آن بهشما تبریک میگوئیم
لاوانیا: متشکرم، جنابعالی خیلی متشکرم
نخست وزیر: اکنون شنوندگان ما، منتظر هستند که داستان را از شما گوش بکنند، ازش درخواست میکنم که یک داستان و یا دو داستان را برایمان بخواند
لاوانیا و دیگران: بلی بلی، ما حاضر هستیم
اپُورنا جایشانکار: بیائید، داستان یک پادشاه را بشنوید. اسم پادشاه کریشنا دیو رای و اسم سلطنت او ویجای نَگر بود. این پادشاهِ ما با بسیاری از خوبیها برخوردار بود. اگر کمی وجود داشت، این آرزوی شدید او برای وزیرش تنالی راما و خوراک بود. هر روز پادشاه با خوراک مینشست با این امیدواری که امروز، خوراک خوبی پخته باشد ولی آشپز مانند همیشه خوراک همانندی را میپخت، روزی پادشاه در حال خوردن طعام خود، بشقاب را با غم و غصّه پرتاب نمود و بهآشپز دستور داد که بعد از آن خوراک خوبی را آماده سازد در صورت دیگری او را بدار خواهد کشید. آشپز، خیلی میترسید و فکر میکرد که از کجا، سبزیهای غیرمرسومی را بیاورد. آشپز، مستقیماً بهپیش تنالی راما رفت و تمام داستان را بهپیش او، بیان نمود. بعد از شنیدن آن تنالی راما بهآشپز چیزی گفت. روز دیگر، پادشاه برای ناهار خوردن نشست و آشپز را خواند و گفت امروز چه خوراک تازه آماده ساختهاید یا من حلقهدار را برای تو آماده سازم. آشپز، فوراً خوراک گرم و تازه حاضر کرد. پادشاه آن خوراک را خورد و تعجب کرد و گفت چه عجب، امروز خوراک نه ترش است و نه شیرین. آشپز همۀ ادویه را شامل خوراک و سبزی کرده بود، پادشاه خیلی راحت شد و آشپز را خواند و گفت این سبزی چیست و اسم آن چه میباشد. آشپز همان گفت چنانکه بهاو گفته شده بود، جنابعالی، این سبزی شاهنشاهی بادنجان میباشد. مانند شما این هم پادشاه همه سبزیها میباشد. پادشاه خیلی راحت شد و اعلام نمود که در تمام سلطنت، فقط این سبزی بادنجان، اکنون پخته خواهد شد. هردو پادشاه و شهروندان، راحت شدند. در آغاز، همهشان خوشحال بودند زیرا آنها یک سبزی تازه را تلاش کرده بودند ولی تدریجاً جنب و جوششان معدوم گردید. پادشاه و مردم سلطنت از خوردن همان خوراک روزانه تنگ آمدند. روزی فرارسید که پادشاه آن آشپز را در حضور خود خواند و او را طعنه و دشنام داد. پادشاه سوال کرد که چه کسی بود که گفته بود که بادنجان خوراک خوبی است. وی دستور داد که پس از امروز کسی در تمام کشور بادنجان را نخواهد پخت و بهجای آن همه سبزیها خواهند خورد. آشپز از پادشاه تشکر نموده بهپیش تنالی راما رفت و گفت، تشکر، وزیر شما زندگی من را نجات دادهاید، بعلت مشورهاش اکنون میتوانیم، هرنوع سبزی را برای پادشاه آماده سازم. وزیر خنده نمود و گفت آن وزیر وزیر خوبی نیست که پادشاه خود را خوشحال نسازد و پس از آن داستان معروف گردید. تشکر
نخست وزیر: شما خیلی خوب بیان نمودید، تفصیلات زیادی را بازگو نمودید، میفهمم که کودکان و نوجوانان، هرکسی که این داستان را گوش میکند، خیلی چیزها را یاد خواهند گرفت. شما طوری داستان گفتید که این وقت مناسب هم بود زیرا برنامه هفتۀ تغذیه در کشور ما، ادامه دارد و داستان شما هم رابطۀ مهم با خواربار دارد. من از داستان گوها مانند شما، درخواست میکنم و از مردم دیگر هم میخواهم که راهها را تلاش بکنید تا نسل تازه کشور را با زندگانی مردان بزرگ بهوسیلۀ داستانها مرتبط سازند، ما باید، هنر داستانگویی را معروفتر سازیم تا هر خانواده کشور آن را برای دیگران بازگو نماید و یک محیط دوستی ایجاد شود. خیلی تشکر میکنم
داستانگویان باهم بهنخست وزیر تشکر میکنند
ما این خواهران را شنیدیم که هنر داستانگویی را ترویج مینمایند، وقتی من بهوسیلۀ تلفن، بهآنها گفتگو میکردم این گفتگوی خیلی طولانی بود و آنوقت فکر نمودم که من کی بات یعنی سخن دلم هم محدود باشد، اکنون تصمیم گرفتم که ای همه چیزها را بر narendramodi Aps وارد بکنم. تا تمام داستان را گوش کنید. در این برنامه من فقط شمهای از داستانها را بیان نمودند، از شما میخواهم که کمی وقت خود را صرف نمودید تمام داستانها را بدقت مشاهده بکنید. شما میتوانید بههرعضو خانوادهتان یک موضوع جداگانه بدهید مانند شهامت، اخوت و قربانی وغیره تا داستانها را برسراین موضوع بیان کنند. بعداً شما خواهید دید یک خزانۀ بزرگ داستانها درمیان همۀ خانوادهها در کشور بوجود خواهد آمد. کار بس بزرگ تحقیقاتی انجامپذیر خواهد شد. زندگانی نوین و انرژی تازه در هر خانواده بوجود خواهد آمد. من از همۀ داستانگویان میخواهم که بزودی ما 75مین سالگرد استقلال کشور را جشن میگیریم، آیا نمیتوانیم آن داستانها را بازگو نمائیم که در دوران تمام مدت غلامی ما بویژه از سال ۱۸۵۷ تا ۱۹۴۷ بوجود آمده باشد. ما میتوانیم هر رویداد کوچک و مهم این مدت را بهپیش نسل جدید ما بهوسیلۀ داستانها بازگو نمائیم. من مطمئن هستم که شما این کار را خواهید کرد. این هنر داستانگویی باید محکمتر و قویتر و نیز معروفتر بشود
هممیهنان من، بیائید از هفت رودخانۀ جهانی عبور نموده این صدا را بشنوید
برادران و خواهران! سلام
اسم بنده سیدو دمبله میباشد. من از کشور مالی هستم که کشوری در آفریقای غربی است. فرصتی داشتم که در فستیوال کمب شرکت نمایم که بزرگترین فستیوال مذهبی هند میباشد. افتخار بزرگ بنده میباشد که در این فستیوال شرکت نمودم و راجع بهفرهنگ و ارث بزرگ هندی چیزی آموختم. درخواست میکنم که بهما فرصتی فراهم گردد تا دوباره از هند بازدید نمائیم و بیشتر راجع بهاین کشور بیاموزیم. سلام
نخست وزیر: آیا این جالب نیست، این آقای سیدو دمبله از مالی بود. مالی یک کشور بزرگ زمینگیر در آفریقای غربی میباشد. مالی کشوری خیلی دور از هند میباشد. سیدو یک استاد دبیرستان است و بهزبان انگلیسی و رشتههای موسیقی و نقاشی درس میدهد و نامبرده تشخیص دیگری هم دارد. مردم او را بعنوان یک مرد هندوستانی میخوانند و او از این خیلی خوشش میآید. هر روز یکشنبه بعد از ظهر نامبرده یک برنامۀ موسیقی را ازطریق رادیو مالی پخش میکند. نامبرده از 23 سال گذشته این برنامه را پخش میکند. دوران این مدت او تفسیر روز را بهزبانهای فرانسوی و مالی پخش میکند. نامبرده عشق شدید با هند دارد. یک علت دیگری عشق او از هند این میباشد که او در روز ۱۵ ماه اوت یعنی روز استقلال هند متولد شده بود. اکنون سیدو یک برنامۀ دیگری دو ساعته را ازطریق رادیو آغاز نموده که در آن داستانهای فیلم هندی را بیان میکند. بعضی اوقات با مشاهده نمودن فیلمهای هندی او خیلی خوشحال میشود. پدرش او را راجع بهتمدنِ هندی آگاه ساخته بود. پدرش در یک تالار سینما کار میکرد که در آنجا فیلمهای هندی بهنمایش گذارده میشدند. در ۱۵ ماه اوت سال جاری بهوسیلۀ یک ویدیوی هندی نامبرده مردم هند را بهمناسبت روز استقلال این کشور، تبریک گفت. امروز فرزندان او سرود ملی هند را با جنب و جوش زیاد میسرایند. شما باید این هردو ویدیو را مشاهده بکنید که نشانگر عشق و یگانگتشان با هند میباشد. وقتی دوران بازدیدش از فستیوال کمب، من با او ملاقات نمودم خیلی خوشحال شدم که نسبت بههند و مردم این کشور این قدر علاقهمندی دارد
هموطنان عزیزم
گفته میشود که کسی که بنیادش محکم است بطور یکسان در دورانِ بزرگترین طوفان ثابت قدم میباشد. دراین دورۀ دشوارِ کورونا، بخش کشاورزیِ ما و کشاورزان ما شهادتِ زنده آن میباشند. حتی در این زمانِ بحران بخش کشاورزی کشور ما بار دیگر جهندگیاش را نشان داده است. دوستان عزیز بخش زراعتِ کشور، کشاورزان ما و روستاهای ما اساس آتم نیربهر بهارت یعنی یک هند متکی به خود میباشند. اگر آنها محکم میباشند در آن صورت اساسِ هندِ متکی به خود نیز محکم خواهد ماند. در گذشتۀ اخیر، این نواحی خود را از قیودات متعدد رها ساخته و سعی نموده از اسطورههای مختلف آزاد باشند. من نامههای متعدد این گونه را از کشاورزان دریافت نمودم و با سازمانهای کشاورزان گفتگو نمودم، که مرا دربارۀ ابعادِ جدیدِ بخشِ زراعت و تغییراتِ گریبانگیرِ آن مطلع ساختند. آنچه که من از آنها شنیدم و آنچه را که از دیگران شنیدم، من احساس میکنم که در سخنِ دلِ امروزِ من حتماً باید چیزی درباره آن کشاورزان بگویم. یکی از این چنین برادرِ کشاورز که در سونی پت هاریانا زندگی میکند، نامش شری کنور چاوهان میباشد
او به من گفت که وقتی بود که او در به فروش رساندنِ میوهها و سبزیجاتش در خارج از مندی یعنی فروشگاهِ ویژه دچارِ مشکلات بود. اگر او میوههایش و سبزیجاتش را در خارج از مندی یعنی فروشگاهِ ویژهای میفروخت در آن وقت بیشتر اوقات محصولاتش و گاریهایش ضبط میشدند. اما درسال ۲۰۱۴ میوهها و سبزیها از قانون کمیتۀ بازارِ تولیدِ کشاورزی مستثنی شده که برایش و کشاورزان دیگرِ همجوار منفعت بخش بود. چهارسال قبل، او همراه با کشاورزانِ همکارِ روستایش یک سازمان تولید کنندگانِ کشاورز را تشکیل داد. در حال حاضر کشاورزان در روستا ذرتِ شیرین و ذرتِ کودک را کاشت میکنند. محصولات شان مستقیماً به فروشگاهِ آزادپور دهلی، زنجیرههای بزرگ خرده فروشی و هتلهای پنج ستارهای به فروش میرسند. درحالِ حاضر کشاورزانِ روستا، سالانه ۲۵۰ هزار الی ۳۰۰ هزار روپیه را در هر یک هکتار با کاشتِ ذرت شیرین و ذرت کودک بدست میآورند. نه فقط این، بلکه بیشتر از شصت کشاورزِ روستا بوسیلۀ ساختنِ خانۀ خالص و خانه پلی، انواعِ متعدد گوجه فرنگی، خیار و فلفلِ دلمه را کاشت میکنند و هرسال در هر هکتار ۱ میلیون الی ۱.۲ میلیون روپیه را بدست میآورند
آیا شما میدانید که دراین کشاورزان، چه تغییر روی داده. آنها میتوانند میوهها و سبزیجات شان را در هیچ جا و به هیچ کس بفروشند واین نیرو، اساسِ پیشرفتِ شان میباشد. اکنون این نیرو در اختیارِ کشاورزانِ دیگر کشور نه تنها برای به فروش رساندنِ میوهجات و سبزیجات شان گذاشته شده بلکه آنچه را که آنها در کشتزارهای شان مانند برنج، گندم، خردل و نیشکر تولید یا کاشت میکنند، اکنون آزاد هستند، آن را برطبق آرزوی خود هرجا که قیمت زیاد بدست میآید، بفروشند.
دوستان عزیز!
تقریباً سه الی چهار سال قبل میوهها وسبزیجات از دامنه کمیتۀ بازارِ تولید کشاورزی در ماهاراشترا مستثنی بوده. چطور این اصلاح، وضع کشاورزانِ تولید کننده میوه جات و سبزیُجات را در ماهاراشترا دگرگون ساخته، شرکت محدود تولیدات زراعت شری سوامی سمارت یک سازمان تولید کنندگان کشاورز، نمونهای از آن میباشد. کشاورزان در پونه و ممبای خودشان بازارهای هفتگی را اداره میکنند. دراین بازارها محصولاتِ تقریباً چهار ونیم هزار نفر کشاورزان تقریباً هفتاد روستا، مستقیماً بدون هیچ دلال فروخته میشوند. جوانان روستایی مستقیماً در روندِ کاشت و فروخت، دراین بازار، دست اندر کار دارند. این مستقیماً به نفع کشاورزان میباشد و یک وسیلۀ شغل و کار برای جوانان روستایی میباشد
نمونۀ دیگر از آن یک بخش تامیل نادو میباشد. دراین جا شرکت تولیدات کشاورزانِ موز قرار دارد. این شرکتِ تولیدِ کشاورز فقط شرکتیاست که فیالواقع این کشاورزان، آن را بطورِ یک شرکتِ تعاونی تشکیل دادهاند. این دارای یک سیستم بسیار انعطاف پذیر میباشد و این هم پنج الی شش سال قبل بوجود آمده بود. این شرکت تعاونیِ کشاورزان، صدها متریک تُن سبزییجات، میوهجات و موزها را از روستاهای نزدیک در دوران قرنطینه خریداری نموده و آن را به یک شهر چنای فراهم نموده
شما فکر میکنید که چقدر جوانان، دراین شرکت، شغل و کار را بدست آوردند و یک حقیقت جالب توجه این میباشد که بعلتِ عدمِ هیچ گونه دلال نه تنها کشاورزان از آن سود برده بلکه این برای مشتریان نیز منفعت بخش بود. یکی از این چنین گروهِ کشاورزان به لکهنو تعلق دارد. آنها خود را موسوم به اراده، یک شرکتِ تولید کنندۀ کشاورزان نمودند و آنها در دوران قرنطینه میوهجات و سبزیجات را مستقیماً از کشتزارِ کاشتکاران جمع آوری نموده و آن را مستقیماً بدون هیچ دلال به بازارهای لکهنو فروختند و قیمت خودخواه را بدست آوردند. دوستان عزیز، اسماعیل بهائی یک کشاورز روستای رامپوره واقع در باناسکانتا در گجرات میباشد. داستانش نیز خیلی جالب میباشد. اسماعیل بهائی میخواست به کشاورزی بپردازد و اکنون بطوری که عقیده عمومی نسبت به کشاورزی وجود دارد، خانوادهاش از اندیشههای اسماعیل بهائی راضی نبوده. پدر اسماعیل بهائی یک کشاورز بود اما او اغلب درآن دچار خسارات میشد. این طور پدر از آن منصرف شده و باوجود عدم تشویق اعضای خانواده اسماعیل بهائی تصمیم گرفت که او حتماً به کشاورزی خواهد پرداخت. اسماعیل بهائی تصمیم گرفت که او این رجحان را غلط ثابت خواهد نمود که کشاورزی یک فعالیت زیان آور میباشد و وضعیت را تغییر خواهد داد. او با کاربردِ روشهای جدید و تکنیکهای نوآوری شروع به کشاورزی نمود. او با کاربرد آبیاری قطرهای، سیب زمینی را تولید نمود و درحال حاضر این سیبهای زمینیاش نشانِ عالیِ او میباشند. او سیبهای زمینیِ با کیفیتِ بسیار عالی را تولید میکند. اسماعیل بهائی این سیبهای زمینی را بدون هیچ دلال مستقیماً به شرکتهای بزرگ میفروشد و سرانجام او کسب منفعتِ ارزندهای مینماید. او اکنون همۀ وامهای پدرش را باز پرداخت نموده. آیا شما این مهم ترین حقیقت را میدانید که درحال حاضر اسماعیل بهائی به صدها نفر از کشاورزان دراین منطقه کمک میکند. او زندگانیشان را نیز دگرگون میسازد.
دوستان عزیز!
درحال حاضر ما علیالبدلهای مدرنترِ کشاورزی را بوجود میآوریم و با نوآوریها و تکنیکهای جدید، به پیشرفتِ بیشتری دست مییابیم. بیجای شانتی ساکن مانیپور برای نوآوریاش برسر زبانها است. او یک شرکت نوپا را برای بوجود آوردنِ نخ از ساقه نیلوفرِ آبی آغاز نموده. درحال حاضر تلاشهایش و نوآوریهایش امکانات جدید را در زمینههای کاشتِ نیلوفر و منسوجات باز نمودهاند.
هممیهنان عزیزم!
من میخواهم توجه شما را به ماضی خود جلب نمایم. این یک داستان یک صد و یک سال قبل یعنی ۱۹۱۹می باشد. حکمرانان انگلیس، غیرنظامیانِ بی گناه را به جلیانوالا باغ به هلاکت رسانده بودند. در مابعد این کشتار یک پسر دوازده سالهای از آن محل دیدار نموده. این یک پسر خوشحال و خنده رو بود اما آنچه را که او در جلیانوالا باغ دیده، فراتر از اندیشههایش بود. او آنچنان به حیرت افتاد که چطور کسی میتواند این قدر بی رحم باشد. در این پسر معصوم، آتشِ خشم و نارضایتی جوانه میزد. او در جلیانوالا باغ تصمیم گرفت که با حکومت انگلیس به مبارزه خواهد پرداخت. ایا شما میدانید که من راجع به چه کسی تذکر میدهم. بله من راجع به شهید ویر بهگت سینگ تذکر میدهم. فردا در تاریخ ۲۸ سپتامبر ما سالروز تولد شهید ویر بهگت سینگ را جشن خواهیم گرفت. من همراه هم میهنانم به حضور این نمونۀ شجاعت و شهامت، شهید ویر بهگت سینگ سرِتسلیم خم مینمایم. آیا شما میتوانید فکر بکنید که امپراتوری که به یک قسمت اعظم جهان حکمرانی میکرد و گفته میشود که در آن امپراتوری هیچ وقت خورشید غروب نمی شد، از یک پسر ۲۳ ساله آنچنان وحشت زده خواهد شد. شهید بهگت سینگ نه تنها یک مبارزِ بزرگ بلکه یک دانشمند و مفکر نیز بود. بهگت سینگ همراه با دوستان انقلابیاش بدون توجه به خود، آنچنان اقدامات جسورانه را انجام داد که درحصول آزادی کشور خیلی موثر بوده. یک جنبۀ جالبِ توجه دیگرِ زندگانی شهید بهگت سینگ این بود که او از اهمیت کار دسته جمعی تحسین و ستایش نموده. این فداکاری نسبت به لاله لاجپت رای یا همراهانش و دوستان انقلابیاش از قبیل چندرشیکر آزاد، سکهدیو، راج گرو و دیگران باشد، تحسین شخصی برایش مهم نبوده. او در سراسر زندگانیاش فقط یک ماموریت را داشته و او برایش زندگانیاش را قربان نموده. این ماموریتش آزادئ هند از بیعدالتی و حکومت انگلیس بود. من یک اظهار نظر اجای اس جی ساکن حیدرآباد را به نرم افزار نامو خواندم. اجای جی مینویسد چطور جوانان امروز سعی میکنند مانند بهگت سینگ بشوند. ما ممکن است بهگت سینگ نشویم اما محبت بهگت سینگ برای کشورش و جد وجهدِ او برای انجام کاری برای کشورِ متبوعش در قلوب همۀ ما جایگزین میباشد. چهارسال قبل درهمین وقت جهان شاهدِ شجاعت و شهامت سربازان ما در دوران حمله هدفگیر بوده. سربازانِ با شهامتِ ما فقط یک ماموریت و هدفِ تحفظِ کشور را به هر قیمتی که میباشد و مواظبت از شکوه و احترامٍ مادرِ هند را در سر شان داشتند. آنها درباره خود شان هیچ فکر ننمودند. آنها به سوی مسیر فداکاریِ شان گامزن بوده و ما همه، شاهدِ آن بودیم که آنها چطور پیروز شدند. آنها افتخار مادرِ هند را بالا بردند
هم میهنان عزیزم!
ما در روزهای آینده بسیاری از شخصیتهای عظیم را بخاطر خواهیم آورد که در ساختنِ هند، سهم بسزا داشته. دوم اکتبر یک روز مقدس و الهام بخش برای همه ما میباشد. دراین روز ما یادِ دو فرزندِ بزرگِ مادرِ هند، ماهاتما گاندی و لال بهادر شاستری را گرامی میداریم.
اندیشهها و تصورات پدر ملتِ مقدس و محترم بیش از پیش اهمیت دارند. اصولِ اقتصادیِ ماهاتما گاندی اگر ما بتوانیم روحیه شان را درک نمائیم و آن را بمعرض اجرا بگذاریم در آن وقت نهضت هند متکی به خود ضروری نبوده. رویای اقتصادیِ ماهاتما گاندی نبضِ کشور را درک نموده که خوشبوی هند را درآن داشته. زندگانی مقدس پدر ملت، به ما یاد میدهد که این امر را تضمین نمائیم که اقداماتِ ما باید این چنین باشد که منجر به بهبودی مستمندان و مستضعفین بشود. همین طور زندگانی شاستری جی پیام فروتنی و سادگی را به ما یاد میدهد. یازدهم اکتبر نیز برای ما یک روز ویژهای است. ما درآن روز یاد بهارت رتن لوک نایک جای پرکاش ناراین جی را بمناسبتِ سالروز تولدش گرامی میداریم. جای پراکاش ناراین یک نقش مهمی را در تحفظ ارزشهای دموکراتیک ما ایفا نموده. ما همین طور یاد بهارت رتنا ناناجی دیشمکه را نیز گرامی میداریم که یازدهم اکتبر نیز زادروز او بوده که یک دوستِ صمیمیِ جای پراکاش ناراین جی بود. هنگامی که جای پراکاش ناراین با فسادکاری مبارزه مینمود یک حمله مهلک به او در پاتنا انجام داده شده. این ناناجی دیشمکه بود که در آن وقت آن را تحمل نموده. ناناجی دیشمکه در این حمله به شدت مجروح شد. اما موفق به حفظ زندگانی جای پراکاش ناراین شد. دوازدهم اکتبر، سالروز تولد راج ماتا ویجیاراجه سیندیا نیز میباشد. او سراسر زندگانیاش را برای خدمات مردم وقف نموده. او به یک خانواده شاهی تعلق داشته و هیچ کمبودِ ثروت، نیرو و منابع دیگر را نداشته. حتی او باوجودِ آن، سراسر زندگانیاش را در خدمتِ مردم مانند مادر صرف نموده. او یک قلب بسیار سخی را داشته. این دوازدهم اکتبر مظهر اتمام جشن تولد صد سالهاش خواهد بود و درحال حاضر هنگامیکه من راجع به راج ماتا جی حرف میزنم، من یک حادثه حس برانگیز را بخاطر دارم. من فرصتی را داشتم که چندین سال با او همکاری نمایم، بسیاری از خاطراتِ آن، در ذهن من وجود دارند. بهرحال من احساس میکنم که یکی از این چنین رویداد را با شما درمیان بگذارم. ما سرگرم راهپیمایی اتحاد از کنیاکوماری تا کشمیر بودیم. این راهپیمایی تحت رهبری دکتر مورلی مانوهارجوشی پیش میرفت. این فصلِ زمستانِ شدیدِ ماههای دسامبر و ژانویه بوده. ما در ساعت تقریباً دوازده و نیم شب به شیوپوری نزدیک گوالیار در مادیا پرادش رسیدیم. در ساعت تقریباً دو هنگامیکه من پس از غسل آمادگی مینمودم بخوابم، شنیدم که کسی به در دستک میداد. من در را باز نمودم و این راج ماتا صاحب بود که پیشِ من ایستاده بود. من با دیدن راج ماتا صاحب دراین شبِ زمستانِ سرد، به حیرت افتادم. من به او سلام نموده گفتم شما دراین نیمه شب چه کار میکنید. او گفت نخیر. مودی جی این شیرِ گرم را بگیرید و سپس بخواب بروید. او خودش شیر آمیخته از چوب زرد را آورده بود. بهرحال وقتی که من به طرفِ دیگر دیدم، من فقط خودم نبودم. تمامِ تیمِ این راهپیمایی مشتمل بر تقریباً سی الی چهل نفر از جمله رانندگان و کارگران دیگر بوده که او به درِ هرکس در ساعت نیم شب دستک زده و این امر را تضمین نمود که همۀ آنها این شیر گرم را بخورند. من هیچ وقت نتوانستم این رویداد را فراموش بکنم چون این شفقت و محبت مادری را به من یاد داد. این خوشوقتیِ ما است که این چنین شخصیتهای عظیم دراین سرزمین هند با فداکاری شان میزیسته. بیایید ما همه برای ساختن این چنین هند بکوشیم که برای هرکس مایۀ فخر و مباهات میباشد. رویای شان باید برای ما الهام بخش باشد
هم میهنان عزیزم!
دراین زمانِ کورونا، من بارِ دیگر به شما یاد میدهم که همیشه ماسک را بپوشید و هیچ وقت بدونِ این ماسک بیرون نروید. فاصله دو یارد یعنی این فاصله اجتماعی، شما و خانوادۀ شما را حفظ خواهد نمود. این معدود چند نفر از حکمرانان بمنزله سلاح در مبارزۀ ما برعلیه کورونا و یک سرچشمۀ نیرو برای حفظ زندگانیِ هر شهروند میباشند و نگذارید ما فراموش بکنیم که تا زمانی که واکسن بوجود نمی آید ما از تلاشهای خود دست نخواهیم کشید. با این آرزوها که شما و خانواده شما صحتمند و با سعادت باشد، از همه شما اظهار امتنان و تشکر مینمایم
سلام
Comments
Post a Comment